آوای درون

آخرین مطالب

مناجات شبانه

يكشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۰۱ ق.ظ

خدایا! آخرین باری که به ملاقات پدرم رفتم، چهارده معصوم را به نام خواندم و پدرم را به تو سپردم. و نمیدانستم آخرین بار است. دانسته بودم همه چیز در ید قدرت توست و به جای دست و پا زدن در راه حلهای زمینی، تسلیم اراده تو شدم. الان هم که به خیال خودم راهکارها، و به علم تو دست و پا زدنهایم ته کشیده، باز تو را میخوانم و خودم را به تو میسپارم. دانستم که تا تو نخواهی هیچ چیز به سرانجام نمیرسد. و اگر تو اراده کنی، هیچ چیز مانع تحقق اراده ات نخواهد بود. توان و اراده و راه حلی عنایت کن تا از ناآرامیها بیرون بیایم و به آرامش برسم و به آنچه برایم خواسته ای راضی باشم و به آنچه برایم میپسندی با تلاش دست یابم.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۸/۰۵/۱۳
آوای درون

نظرات  (۱۳)

توان و اراده و راه حلی عنایت کن تا از ناآرامیها بیرون بیایم و به آرامش برسم و به آنچه برایم خواسته ای راضی باشم و به آنچه برایم میپسندی با تلاش دست یابم.

آمین حورای عزیز.


چیز جدیدی شده دوست جان؟
پاسخ:
سلام صبای مهربان. خوبی؟ ممنون عزیزم... چیز جدیدی نشده، فقط انرژی و امیدواری ام ته کشیده :*
۱۳ مرداد ۹۸ ، ۰۹:۱۶ محبوب حبیب
سلام حورا جونم
مثال چند سال قبل رو زدی نگران شدم، خدای نکرده چیزی شده؟
پاسخ:
سلام محبوب جانم. خوبی؟ در چه حالی؟ نگرانت هستم
نه عزیزم چی خاصی نشده، فقط امیدواری و انرژی ام کمی ته کشیده...
۱۳ مرداد ۹۸ ، ۰۹:۴۵ محبوب حبیب
عزیزم
هیعیییی ما دو تا چه میکنیم با این فشار زندگی و تنهایی...
الهی خدا خودش بهت یه انرژی مضاعف بده و سر همسرت هم زودتر به سنگ بخوره.
من بعد یک هفته حرف نزدن الان دارم طومار گله مینویسم برای حبیب
پاسخ:
والا چه عرض کنم... خدا کمکت کنه محبوب جان... آبی از این همسران ما گرم نمیشه...
ممنون... مشکل همسر من اینه که تعهد اصلی و وجدانش برای کار، فرزند، والدین است و در آخر من. و به نظرش من خودم مسئول هستم در قبال کیفیت زندگی و رضایتم. و اگر ناراضی هستم به خودم برمیگرده و باید خودم را به روانشناس نشون بدم! و اگر خسته هستم باید از کارم استعفا بدم (حرفایی که دیشب بهم زد). زندگی کردن را در کار کردن میبینه در درجه اول. لذت بردن از زندگی را بلد نیست. پنجشنبه و جمعه هم پای لپتاپ بود تا مقاله های ریوایز شده دانشجوهاش را اصلاح و سابمیت کنه. دریغ از اینکه به من یه ذره توجه کنه. دیروز بهش گفتم خیییلی خسته ام. چرا هیچ جا نمیریم جز منزل مادرت. میگه من که سالی دوبار شما را سفر میبرم. بهش میگم منظورم گردش و تفریح و مناسبات اجتماعی است، چی میشه اگر یک روز جمعه صبح بریم گردش و عصر برگردیم. میگه من تو را یک پیاده روی میبرم میگی خسته شدم (هفته پیش منو برده پیاده روی، 2-3 ساعتی تو گرمای غروب خیابانهای شیبدار تهران راه رفتیم. احساس میکنه خیلی بهم لطف کرده.) اگر میخوای مناسبات اجتماعی داشته باشی با دوستات قرار بگذار برو بیرون. قرار بود آخر این هفته 2-3 روزی بریم شمال، بخاطر مقاله های دانشجوهاش کنسل شد. هفته بعد هم کنسله. چون شنبه آینده پدرش عمل آب مروارید داره. هفته های بعد هم معلوم نیست به کدوم دلیلی میخواد کنسل بشه... تهرانیها سالی چندبار میرن شمال، ما در این ده سال 4-3 دفعه رفته ایم. یعنی کسی کیلومتر ماشین ما را ببینه خنده اش میگیره. کلا داخل شهر تردد کرده :))) الان 12 ساله قراره یک دربند بریم! یا یک پارک جمشیدیه.... هرجا بخوام برم باید خودم تنها برم... از سر کار میاد خونه روی مبل لم میده و غرق گوشیش میشه... وای به روزی که ازش بخوام موقع برگشت به خونه چندتا خرید انجام بده... بیشتر خریدهای روزانه را خودم انجام میدم، تو ساعت اوج گرما... الان که فکرش را میکنم میبینم خودم بدعادتش کرده ام از بس ملاحظه اش را کرده ام. باید یاد بگیرم تنها زندگی کردن را و چشمداشت نداشتن را. ازش خواستم برای مقاله کنفرانس کمکم کنه هیچ کمکی نکرد بهم...
تو هم گله هات را بگو. حداقل پیش وجدان خودت راحت باشی که حرف نگفته ای در دلت نداری
سلااام.
پستتون رو خوندم خیلی نگران شدم. بعد جوابتون به بقیه‌ی کامنت‌ها رو خوندم. کاش خدا راهی پیش پاتون بذاره :( من واقعا ناراحتم که شما اینقدر غمگینین و خسته. انصاف نیست در حقتون.
پاسخ:
سلام مهسا جان. ممنون از دعای خوبت عزیزم. ببخشید نگرانت کردم :*
اینجا تنها جایی است که ناراحتیهام را انعکاس میدم.‌ متاسفم از این بابت. ازین به بعد سعی میکنم این پستها را بیشتر پابلیش نشده نگه دارم و اینقدر انرژی منفی به دوستام ندم 
۱۴ مرداد ۹۸ ، ۰۰:۳۱ محبوب حبیب

حورا جون نمیشه با مادر و خواهر هماهنگ کنین اخر هفته یه پیک نیک برین؟ طبیعت اطراف تهران و یه کم خوش باشین خودتون. اخه خودت احتیاج داری نمیشه منتظر بمونی هر وقت همسر تونست که میشه یه وقت نامعلوم. اون انگار اصلا احتیاجی به طبیعت گردی یا ... نداره ولی من یکی واقعا از طبیعت انرژی میگیرم و انرژی منفی ام تخلیه میشه

پاسخ:
مامانم برنامه های خودش را داره، الان هم چند هفته است رفته سفر پیش خاله ام، تا چند هفته دیگه هم نمیاد. خواهرم هم چسپیده به خانه داری و بچه داری! خونه ما هم بیشتر از سالی 1-2 بار نمیاد، چه برسه به گردش با من. چند وقت پیش به صورت اتفاقی دیدم منو از پیج اینستاگرامش بلاک کرده. لابد دوست نداره حتی عکس بچه هاش را ببینم.... آدرس و رمز وبلاگ قبلیم را هم داشت، اما حتی یک سر هم نزد ببینه برای چی بهش آدرس و رمز دادم. اغلب من بهش زنگ میزنم و گهگداری بهش سر میزنم... با برادرم رابطه بهتری دارم اما رفتار خانمش جوری نیست که بخوام بیشتر باهاشون رفت و آمد داشته باشم...
۱۴ مرداد ۹۸ ، ۰۰:۳۸ محبوب حبیب

همسرت خیلی ادم خاصیه، یعنی انقدر از کارش لذت میبره که کاملا از بقیه چیزها اشباع میشه. خوره کار علمیه. 

ولی حداقل خیالت راحته که سرش جای دیگه گرم نخواهد شد. شوخی کردما ولی جنبه مثبتشم نگاه کن. میتونی بگذاری ۵ شنبه جمعه تنها سر مقالاتش باشه و تو پیش خانواده خودت. 

در خصوص حبیب، هر وقت نشون میدم میتونم کااااااملا مستقل از اون و بدون اون، همه ی کارهام رو بکنم (تو مورد اخر اسباب کشی و خرید یه خونه!!) و بهش یک بی توجهی زیاد میکنم، به خودش میاد و اون میاد سمتم. 

نمیدونم روی همسرت جواب میده یا نه. ولی روی خود من جواب میده. یعنی اون مدت خودم اصلا حرص نمیخورم که انتظار دارم فلان کارو بکنه و نمیکنه. اعصاب خودم اروم تره. تازه بین خودمون باشه حس انتقام گیریه انگار و ته دلم خنک میشه وقتی خودم همه کار میکنم و محلش نمیدم!! خیلی بهم می چسبه. من جای تو بودم پسر رو برمیداشتم میرفتم یه تفریح درست حساااااابی دو نفره یا با مامان بزرگ و خاله کیفش رو میکردیم دل همسر آاااااب.

 

پاسخ:
کدوم خانواده خودم محبوب جان... :( من تنهای تنهام. دوستام اکثرشون از ایران رفته اند، بستگانم هم اغلب یا شهرستان هستند یا خارج از کشور، بستگان پدری ام که تهران هستند هم ارتباط یکطرفه باهاشون دارم. فقط من بهشون سر میزنم. در این سالها فقط 1-2 بار بهم سر زده اند. بستگان همسرم دلچسپ نیستند، مادر و خواهرم را هم گفتم. آخر هفته ها هم همسرم پسرم را 5شنبه عصر میبره پیش مادرش. چون مادرش دلش برای نوه اش تنگ میشه!! یعنی از دو روز آخر هفته یک روزش بچه ام پیشم نیست (از پنجشنبه عصر تا جمعه ظهر نمیبینمش)، نصف روزش هم کلا منزل مادرشوهر هستیم (از جمعه ظهر تا جمعه غروب).
۱۴ مرداد ۹۸ ، ۰۰:۴۲ محبوب حبیب

راستی درجوابت به مهسا، لطفا هیچ وقت اینجا خالی کردن احساست رو متوقف نکن. اینجوری خیلی بیشتر تو‌خودت فرو میری و خوب نیست. 

من نوشتم نوشتم و برای حبیب فرستادم

به زبان اعتراف نکرد به اشتباهاتش ولی اومد خبر از چندین اقدامش داد که تموما به معنی ببخشید و جبران کارهای بد قبلی بودند. 

نوشتن طومار رو هم توصیه میکنم. اصول انتقاد از همسر و اصل ساندویچ رو هم درش لحاظ کنی البته، یعنی گله و انتقاد میان دو تا پاراکراف تشکر و بیان نقاط مثبت ساندویچ بشه قابل هضم خواهد بود

پاسخ:
چه خووووووب... خدا را شکر که نامه ات جواب داد.... :) :*
باید منم طومار بنویسم. چون حرف زدن فایده نداره.
۱۴ مرداد ۹۸ ، ۰۰:۴۶ محبوب حبیب

امیدوارم زودتر بیایی و از حال خوبت بگی.

به این فکر کن که ادمی که یه پسر کلاس دومی داشته باشه، میتونه خیلی باهاش خوش بگذرونه :) از طرف من ببوسش. تو مامان عاااالی ای هستی و پسرت هم فقط تو رو داره. پدرش که خیلی خیلی محو لپتاپشه. امیدوارم زودتر انرژیت برگرده و بری یه سفر و حالت خوش خوش خوش بشه. 

راستی بهشت دل رو معرفی کردی به همسر؟  

پاسخ:
ممنوووون محبوب جان... دیگه بعد از 12 سال میدونم منتظر چی میتونم باشم و منتظر چی نه.
خوش گذروندن من و پسرم محدود به عصرهایی است که خسته میرسیم خونه...
نه، اهل مطالعه این جور چیزا نیست. مطالب روانشناسی و .. هم که براش فوروارد میکنم معمولا اسکرول میکنه میره آخرش تا سین بشه و از دستشون راحت بشه

حورا جونی

یه کم میخوام باهات رک حرف بزنم کمربندهات رو ببند و خودت رو آماده کن :))

جوابت که به مهسا رو که نوشتی سعی میکنم این پست ها رو پابلیش نشده نگه دارم منو ناراحت و تا حدودی عصبانی کرد :(

 

چرا عزیزم اینقدر بقیه واست مهمن. همسرت نمی بیننتت چون خودت این رو خواستی، مادرت خیلی جاها خیلی چیزها رو بهت تحمیل کرده و همراه نبوده چون ازش خواسته نشده، چون همیشه سکوت کردی. چون انرژی منفی ت رو نخواستی به کسی منتقل کنی و چون فقط گفتی خدا یه راهی جلوم قرار بده و یا صبرم زیاد بشه.

ببخشید عزیزم ولی اینها نمونه بارز منفعل بودن هست. تو وقتی از حق خودت میگذری، خودتی که بیشتر مسئولیت رو نسبت بهش داری چه توقعی از همسرت داری؛ همسری که براش خونه رو کردی مثل هتل و نه حتی مثل قصر پادشاهی چرا باید بخواد از اریکه قدرت بیاد پایین.

 

به نظر من همسرت درست میگه تو نیاز به روانشناس داری، این حد از فداکاری، از سکوت ، از توی خود ریختن نگران کننده هست. و تو برای اینکه از این چرخه در بیایی نیاز به کمک داری. کمک تحصصی.

مثل همون بازی درمانی هایی که وقت میگذاری و علیرضا رو هر هفته می بری ، خودت هم برای رسیدن برای آرامش و لذت از زندگی بهتره کمک تخصصی بگیری. 

 

علیرضا غیر از اینکه رفتارش نیاز به اصلاح داره، نیاز به یه مادر جراتمند داره، الگوی پدر دیکتاتور و مادر منفعل نتیجه ش میشه چیزی مثل همسرت، آیا چنین چیزی رو برای علیرضا میخوای؟

 

بازم ببخشیداینقدر رک حرف زدم.

 

فقط دوست ندارم اینقدر خودت رو همیشه و همه جا سانسور کنی.

 

دوستت دارم حورا جون.

امیدوارم به زودی از تصمیم های جدید و اساسی ت بنویسی.

پاسخ:
ممنون صبا جونم :*
نتیجه اعتراض و ناخشنودی من در این سالها این بوده که همسر بگه من وقت ندارم. خودت هر کاری دوست داری تنهایی انجام بده. من مخالفتی با تفریح تو ندارم. از طرفی آنقدر در چرخاندن امور منزل و علیرضا تنهام که وقت و انرژی برای تفریح ندارم.
حق با تو است. باید یک تصمیم اساسی بگیرم
مرسی صبا جونم

این لینک رو هم اگر دوست داشتی مطالعه کن:

http://www.hamdardi.net/thread-18343.html

پاسخ:
متشکرم
۱۴ مرداد ۹۸ ، ۰۹:۰۸ محبوب حبیب

اینو شفاهی بگو به نظرم. منظورم اینه که خودت بگو ببین فلانی رو میشناسی؟ عکسش هست و اسمش و رشته اش. 

بعد بگو به نظرت چجوری توی همه زمینه هاش موفقه؟ کامنتای دانشجوهاشم توی وبلاگش هست همه بسیار ازش راضی ان. میشه گوگل اسکولارشم در اورد که بدونین چقدر مقاله میده. برق شریف هم هست. الانم نوشته شبها شاهنامه خوانی داره واسه بچه هاش. وای بیرون رفتن های هر هفته شون رو بگو. هم ورزشه هم تمدد اعصاب. چقدر انرژی میگیره ادم ۵ شنبه یا جمعه بره اینجاها که اینها میرن. حالت تعجبی بگو که همسرت به فکر بره برای چجوری ها جواب پیدا کنه نه حالت سرزنش یا اینکه تو خیلی از اون مدل ادم خوشت اومده و ...

بهش بگو چجوری میشه؟ تو که بمیرم الهی همش وقتت میرسه به مقاله، برای خودتم وقت استراحت نداری. کاش میدونستم این چیکار میکنه که میرسه اخر هفته رو برای سلامت جسمش بره کوه و ... خدای نکرده اینجوری مزیض میشی بعد چند سال

همسرت ببینه بابا همه هم سرشون اینقدر توی مقاله نیست!! اصلا فکر نمیکنه با همین کارش هم باز میشه جور دیگه ای زندگی کرد؟ 

پاسخ:
براش مهم نیست بقیه چه کار میکنند محبوب جان. کار خودش را میکنه. خودشیفتگی داره.

حورا من میگم تو حق داری و همسرت بدقلق و شرایط زندگی ت متفاوته.

 

ولی محکوم نیستی تا آخر عمر فقط صبوری کنی.

 

برای همین میگم به کمک تخصصی نیاز داری. 

 

اگر قرار هست چشمداشت نداشته باشی چرا باید قسمت های منفی ش رو تحمل کنی؟

 

این حرفم شاید تو شرایط الان تو درست نباشه و بهتر باشه ازت دلجویی کنم ولی همه روابط دوسر دارن. سهم خودت رو به کمک متخصص از رسیدن رابطه تون به این نقطه پیدا کن. یا میشه رفعش کرد یا نه! حداقل تکلیفت با خودت روشن میشه. 

پاسخ:
متوجه منظورت شدم صبا جان. حق با شماست. باید مشاور مناسبی پیدا کنم. مشاورهایی که میشناسم همه شون یا با مدرسه علیرضا در ارتباطند یا با مشاورهای مدرسه علیرضا در ارتباطند. باید مشاوری خارج از این مجموعه پیدا کنم.

این چه حرفییییه! خیلی خوبه که آدم یک جایی داشته باشه برای انعکاس غصه‌هاش. من اصلا همچین منظوری نداشتم. خیلی خیلی خوبه که می‌نویسین. خواستم از اینکه واستون دعا میکنم خبر داشته باشین فقط.

:*

پاسخ:
منظورت را فهمیدم مهسا جان. منظورم اینه که از اینکه حرف منفی میزنم خودم ناراحت میشم. از لطف و محبت همیشگی ات ممنونم گلم :*

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی